همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

165.


وقتی هیچ کس حتی نزدیکات حرفت رو نمی فهمند
وقتی هیچکس شرایطت رو درک نمی کنه
وقتی سوء برداشت و جبهه گیری ردیف میشه دور و برت
وقتی خودت رو غرق توی روزمرگی و روتینی کارهای خونه بدون هیچ همدم و همراهی می بینی
وقتی....
...
...
...
وقتی همه غمهای دنیا جمع میشن تا توی روزهای قرمز تقویم هجوم بیارن به فکر و ذهنت...
داستان به اینجا می رسه که باید بشینی و بنویسی تا بلکه کمی سبک شی و مغزت کمی نفس بکشه حتی اگر این ساعتی که دخترها با پدرشون توی حیاط مشغول بازی هستند بهترین و خلوت ترین زمان خونه برای درس خوندن باشه.



پانوشت: راستی چرا هوا به این زودی انقدر سرد شده؟؟؟؟ آخه کی میتونه یه پتو دورش بکشه و شروع کنه به درس خوندن اونوقت در عرض 30ثانیه چشماش گرم خواب نشه؟؟؟؟

پانوشت:
هر چقدر هم که حالم بد باشه نمیشه که عید به این قشنگی رو تبریک نگم
عیدتون مبارک دوستای خوبم.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد