همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

275.

این روزها با یک جست و جوی ساده نام یک خواننده معروف در اینستاگرام اولین چیزی که توجه هر کس را به خود جلب می کند، عدد کوچک تعداد فالوورهای این خواننده به نسبت محبوب است. اما نگاهی به کامنت ها حقیقتی را روشن می کند. حقیقتی به نام تقلب که در ابتدا در برنامه ای در یکی از شبکه های ماهواره ای رو شد و طرفداران و هواداران این نویسنده و خواننده سبک رپ را آشفته و عصبانی کرد تا جایی که صفحه این خواننده پر از ناسزاهایی شد که کمترین آنها دزد و کلاهبردار است و باعث ریزش هوادارهای این خواننده در دنیای واقعی و کم شدن عدد فالوورهایش در دنیای مجازی شد.

شاهکار بینش پژوه که با انتشار آلبوم اسکناس در سال 1383 و چند مجموعه شعر در ایران به شهرت رسید و خودش را به عنوان پایه گذار اولین ارکستر موسیقی تلفیقی ایران(موسیقی سنتی و غربی) معرفی می کند، این روزها به خاطر یک تقلب مقهور خیلی ها شده است. خیلی ها که فکر می کنند جناب شاهکار با این تقلب به شعورشان توهین کرده است.

تقلبی که در ساخت کلیپ یکی از آهنگ های معروف این خواننده صورت گرفته است. در ابتدای این کلیپ جمله Shahkar Binesh Pajooh and philharmonic orchestra in Barcelona  به چشم می خورد و این یعنی تصاویر کنسرتی که در کلیپ پخش می شود، قاعدتا باید در بارسلونا و با همراهی ارکستر فیلارمونیک این شهر ضبط شده باشد. سالن بسیار پر زرق و برق است و تعداد تماشاچی ها بسیار، آن قدر که شاید برای هر کسی در نگاه اول سئوال پیش بیاید که این همه تماشاچی –که اکثرا هم ایرانی نیستند- برای یک خواننده ایرانی؟ کلیپ به نوعی بسیار غرورآفرین و شاید از شاهکارهای جناب شاهکار به حساب می آمد. فقط کمی صدا و تصویر با هم نمی خواند که بینش پژوه در پاسخ به سئوال یک خبرنگار در این باره که تصاویر شما میکس شده به نظر می رسد، گفته بود: یک بار تصاویر را در کنسرت اصلی گرفتیم. اما موفق نشدیم صدای خوبی ضبط کنیم، بنابراین صدایی که قبلا در استودیو گرفته بودیم را روی تصاویر اصلی سالن گذاشتیم.

اما واقعیتی که در برنامه ...... دست آقای خواننده رو کرد این بود که  خیل عظیم تماشاچیان اروپایی که در آن کلیپ هیجان زده می شوند و بعضی جاها به خاطر شعرهای نه چندان با ربط خواننده ایرانی از جای خود برمی خیزند، در اصل تماشاچیانی هستند که به احترام نوازندگان قطعه ای از یوهان اشتراس موسیقی دان معروف اتریشی از جای برمی خیزند و اصلا سالنی که در تصاویر نمایش داده می شود، سالن Main Hall  انجمن موسیقی وین است.

اما اصل داستان چیست؟ در اصل کنسرت آقای بینش پژوه نه در بارسلونا به گفته خودشان و نه در وین (که از سالن آن کپی برداری کرده بود) اجرا نشده است. سالنی که با هنرمندی تمام سعی شده به عنوان سالنی در بارسلونا جا زده شود و تصاویر تماشاچیان آن از کنسرتی در وین وام گرفته شده است، در اصل سالن کنسرت آرام خاچاطوریان در ایروان ارمنستان است.

حال با این همه حقیقت جعل شده، به نظر شما آیا می توان به هواداران شاهکار بینش پژوه حق داد که عصبانی باشند و او را با الفاظ مختلف مورد عنایت قرار دهند یا خیر؟

 



پ ن: یادداشتم در صفحه موسیقی این شماره

274.

امروز برای اون مصاحبه خاله زنک طووور (اینو از کامنت مگهان کش رفتم) بیشتر از 30-40 تماس گرفتم ولی همه ش ناموفق بود. یک آقای بازیگر مثل آدمیزاد گفت دوست ندارم در مورد این مسائل صحبت کنم. همسر کارگردان معروف که خودش تدوینگره گفت باید با خانومم مشورت کنم برای این مصاحبه. خانوم بازیگر هم به شدت سرما خورده بود و من اصلا دلم نیومد وقتش رو بگیرم.

ساعت از دو گذشته بود و دستم خالیه خالی بود. به دکتر زنگ زدم  و ماجرا رو براش توضیح دادم چون ایشون صفحه ش رو از همه زودتر و دوشنبه ها می بنده گفت اشکالی نداره برای اون یکی صفحه اش هم مطلبش آماده نیست صفحه هامو فردا می بندم. نفس راحتی کشیدم و اومدم نشستم پای سوژه بعدیم که یک گزارش کاملا سیاسی بود و مصاحبه هاش رو صبح گرفته بودم. ولی چون خونه مادر همسر بودیم و اونجا هم که همیشه شلوغ هر چی تلاش کردم یک کلمه هم نشد بنویسم برای همین از همسر خواستم تا مترو تجریس برسونتم تا برم مجله و یه گلی به سر بگیرم!

توی مجله اما فهمیدم ایراد از خونه مادر همسر نبود کلا رو مود نوشتن نبودم ولی بالاخره به ضرب و زور سر همش کردم و تحویل سردبیر دادمش اومدم. گرچه بعدا آقای همکلاسی سابق تو تلگرام بهم گفت سردبیر ترجیح داده بازنویسی بشه

بعد هم وقتی دید من ناراحت شدم گفت قرار نیست اگر نتونی گزارش بنویسی آسمون به زمین بیاد فقط تمرین می خواد!!!

ولی من که خودم می دونم از اولم با گزارش نویسی مشکل داشتم و هنوز هم دارم.

به هر حال امروز هم گذشت. دلم می خواد زودتر گزارشم رو ببینم چقدر زیر و رو شده و اصلا دیگه اثری از چیزی که من نوشتم توش هست یا نه؟!!



پ ن: امیدوارم فردا اقلا یا خانوم بازیگر یا اون آقای تدوینگر ده دقیقه سئوالای منو جواب بدن شر مطالب این شماره هم کنده شه بره پی کارش!


273.

برای صفحه عشق هفته نامه با یکی از هنرپیشه های مورد علاقه م راجع به ازدواجش که مدت زیادی هم از اون نمی گذره، مصاحبه کردم. سوال هایی که دکتر (مسوول صفحه که یک پزشک روزنامه نگاره) برای این مصاحبه بهم داده بود رو پرسیدم و کلی با خانوم بازیگر گپ زدم و گفت و گو کردم تا 600کلمه مصاحبه از دلش دراومد.

امروز که دکتر تماس گرفته تا باز ازم بخواد یک نفر دیگه رو پیدا کنم و یک مصاحبه دیگه از همون جنس بگیرم، میگه سوال ها خصوصی تر و ریزتر باشه، مثلا در مورد این که اولین بار کدوم رستوران رفتید یا مراسم خواستگاری چطور بود و ....

این جنس مصاحبه رو با وجودی که خیلی دوست دارم، ولی خیلی هم برام سخته! شما فکرشو بکنید من این سوال ها رو از صمیمی ترین دوستام هم نمی پرسم. مثلا اگر دوستم زنگ بزنه و بگه ازدواج کردم، نهایتا این رو بپرسم که کجا آشنا شدید و تبریک بگم و خلاص!

حالا برای این مصاحبه ها باید به قول دکتر یک مقدار خاله زنک تر وارد گفت و گو بشم و زیر و بم عشق طرف رو بیرون بکشم، اون هم برای این که هدف این صفحه اینه که به جوون ها بگیم هنوز عشق تو جامعه مون وجود داره و نمرده!

272.

چقدر عجیب دلم برای اینجا تنگ میشه گاهی!

دلم می خواست فرصت داشتم و هر روز می نوشتم. هر روز و از این همه اتفاق خوب و مهیجی که برام می افته می نوشتم از مصاحبه با بازیگر معروف یا کارگردان خسته یا مجری پرانرژی بهترین برنامه این روزهای تلویزیون.

از سوتی هایی که سر کار میدم؛ به زحمت وقت مصاحبه می گیرم و با همکارا میریم، گوشی رو روی حالت فلایت مد میزارم و برنامه ضبط صدا رو باز می کنم ولی بدون این که دکمه ضبط رو بزنم میزارمش جلوی آقای مجری... نمیدونم چرا گوشیم انقدر هوشمند نیست که حالیش باشه الان باید ضبط کنه هر چند کسی بهش دستوری نداده باشه و دکمه ای رو فشار نداده باشه!

(نگران شدید؟ نگران نباشید خوشبختانه آقای همکار به من اعتماد نکرده و خودش ریکوردرش رو روشن کرده بود!)

یک بار هم باید از یک داور قدیمی فوتبال راجع به یه موضوعی مصاحبه می گرفتم زنگ زدم طرف یه ربع حرف زده بعد اومدم برنامه کال ریکوردر رو نگاه کنم دستم خورده و قبل از پیاده شدن مصاحبه رو پاک کردم و مجبور شدم با کلی شرمندگی دوباره زنگ زدم و ازش خواستم باز همون حرفها رو تکرار کنه!!

خلاصه که سوتی میدم تیم ملی!!!! و فکر می کنم به خاطر هیجان ناشی از برگشت به کار باشه که ان شالله برطرف خواهد شد البته امیدوارم!



پ ن: الان به شدت عجله دارم. ولی میخوام سعی کنم بعضی روزا همینقدر کوتاه بیام و بنویسم که اقلا برای خودم یادگاری بمونه