همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

167.


تضمین می کنم اگر بعد از این دوره سه ماهه درس خوندن روانشناس نشدم قطعا روانی خواهم شد؛

دقیقا الان بعد از پروسه خوابوندن بچه ها که دو ساعت طول کشید این شکلیم:

پیرو همه اون اتفاقهایی که جمع شدند تا درست تو همین مدت هوار شن سرم این بار وحشتناک ترینشون اون هم ماموریت یک هفته ای همسر پتک شده و درست خورده توی سرم؛ حالا همسر از شنبه میره ماموریت من هم میرم منزل پدرجان. دفعه آخری که چنین ماموریتی رفت دختر کوچیکه خیلی کوچیک بود و خیلی نمی فهمید اما بزرگه تب کرد و تا باباش رو ندید خوب نشد و حالا موندم دخترکوچیکه و وابستگی بیش از حدش به پدرش رو چه کنم؟

از طرف دیگه خونه خودم که باشم روزی 7ساعت رو هر جور شده راست و ریس می کنم اما وای به خونه مامان؛ یک ساعت که میشینم پای کتابها مامان شروع می کنه که حالا چه وقت درس خوندنته با دو تا بچه؟ پا شو به بچه هات برس. بسه دیگه! حالا بخونی که چی بشه؟؟؟ ....

کلا خدای انرژی مثبته این مامان من. یعنی واقعا احساس می کنه دارم به بچه ها ظلم می کنما!

 اصلا تو کتش نمیره که یه مادر میتونه برای رضایت دل خودش هم کاری انجام بده فقط و فقط میگه بچه ها!!!

جمعه بعد هم آزمون 25%دوم رو دارم و هفته دیگه رو باید بکوب بخونم موندم از دست ایشون چه کنم؟؟؟

ای خدااااااااااااااااااااااااااااا

تازه زبان رو دارم با نرم افزار جعبه لایتنر می خونم و اونجا بدون کامپیوتر.............


اووف فکر کنم همین الان دارم روانی میشم یواش یواش. اگه همینجوری پیش بره به سه ماه نمی کشه.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد