همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

189.

من الان یه آرزوی خسته و درب و داغونم که برای رفع خستگی به دوش حمام پناه بردم اما خسته تر شدم و خواب امانم رو بریده.

داستان قطعی آّب منزلگاه ما اینجوری شد که تا حدود ساعت سه و نیم آب همه واحدهای بالایی وصل شد و فقط موندیم ما که طبقه اول هستیم؛ کل لوله های آب کف خونه چون روی پارکینگ قرار گرفته یخ زده بود. اینجای کار رو لوله کش و همسایه محترم می تونستند کار رو رها کنند و بگن بقیه اش با خودتون اما از اونجا که همسایه روبه رویی ما فوق العاده است و از اون مورد انسان هاییه که نسلشون منقرض شده از حدود ساعت 4 تا 7- 7/5 فقط بنده های خدا گرفتار گرم کردن کف منزل ما و لوله های آب بودند یعنی اینجوری که یه مشعل متصل به کپسول گاز آوردند داخل خونه و کل کف و لوله های روکار آّب رو حرارت دادند؛ بعد که قضیه حل نشد از خونه خودشون شلنگ کشیدند تا خونه ما و آب داغ رو با فشار وارد لوله های آب کردند و ...

یعنی اینجاش خنده دار بود همینجوری قلپ قلپ یخ از شیرهای آّب بیرون می زد البته به همراه مقدار زیادی شن و ماسه و سنگریزه که رسوب کرده بود توی لوله ها و راه آب رو بسته بود؛ واقعا موندم ما چه جوری این آب رو می خوریم این که لوله آهنیه اینجور رسوب کرده وای به حال کلیه های ما بیچاره ها!

از بعد رفتن جناب آقای لوله کش و همسایه محترم هم تا همین الان اینجانب مشغول شستن و تی کشیدن بودم!

اصلا انگار همیشه همین جوره! وقتی از یه چیزی زیادی ذوق می کنی و لذت می بری گند می خوره بهش، من بعد اون داستان مینی خونه تکونی همش کیف تمیزی خونه م رو می کردم اینجوری که کل این هفته رو که تهران بودم هم به این فکر می کردم که برگردم خونه م و لذتش رو ببرم؛ اما امروز تمام کارها و زحمات اون روزم دود شد رفت هوا و من موندم و یه کوه کار دوباره که الان تمام شده و البت ترکشهاش یعنی بخار زدن دیوارها و لوله ها که به خاطر شعله سیاه شدند مونده که اون رو گذاشتم برای فردا!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد