همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

190.

از وقتی یادم میاد تسلیت گفتن به کسی برایم سخت ترین کار دنیا بود انقدر که معمولا پشت گوش انداخته می شد تا فراموش میشد. حالا توی هفته گذشته دوبار تسلیت گفته ام یک بار به مادری از اقوام که فرزند 12روزه اش را به دلیل مشکلات مادرزادی قلبی در خانه ما از دست داد و دیگر راهی برای فرار از گفتن این جمله مزخرف نداشتم و این بار...
مامان عزیزم داغدار مادر نازنینش شده...
بی بی شهناز نازنینم به رحمت خدا رفت و من گوشی به دست نشسته ام تا کی قدرتی پیدا کنم شماره را بگیرم و صدای بغض کرده مامان، دایی و خاله عزیزم را بشنوم و بر زبان بیاورم: تسلیت میگم؛

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد