همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

202.

.

در یک جمع فامیلی نشسته ایم نوعروسی در میان ما است که مدام از تمیزی و وسواسی که در خانه اش به خرج می دهد تعریف می کند و از تزئینات و شمع های ریزی که دور تا دور خانه اش چیده و هر روز آنها را با چه دقتی مرتب می کند می گوید که می گویم: من که از وقتی دختر بزرگه 6-7 ماهه شد و با چهار دست و پا رفتن به همه جای خانه سرک می کشید همه شمع ها و تزئینات شکستنیم را از دور خانه جمع کردم و اگر می توانستم حتی مبل هایم را هم می فروختم و پشتی و می گذاشتم دور خانه بس که این بچه ها شیطنت دارند و همه چیز را به هم می ریزند! پشت چشم نازک می کند و می گوید: خدا کنه آدم تمیز باشه و با سلیقه یکی از دوستام یه بچه کوچیک داره خونه اش از من تمیزتره همه جور تزئیناتی هم داره حتی بوفه اش هم از این مدل جدیداست که شیشه ندارند بچه اش از روز اول یاد گرفته دور و بر تزئینات و کریستالهاش نره تا حالا هیچی نشکسته بچه دو سه ساله!!!

اعتراضی نمی کنم! توضیح هم نمی دهم! بر او حرجی نیست او هنوز به معنای واقعی مسئولیت بچه به گردن نداشته تا بفهمه میشه خونه ت پر شکستنی و مدرن ترین تزئینات باشه و بچه هم داشته باشی اما اونجوری مدام باید دنبال بچه ات بدوی و انگشت اشاره ات را تکان بدهی و او را از این طرف و آن طرف رفتن و کشف چیزهای جدید منع کنی.


2.

 همینطور که از یک سو نگاهم پیش سیب زمینی هایی است که در ماهیتابه به جلز و ولز افتاده اند و از سوی دیگر به فر که کیک خانگیم در آن در حال پخت است و از یک طرف به دستورهای گاه و بیگاه دخترها که یکی آب می خواهد و آن یکی شیر و دیگری درست در همین لحظه یاد دستشویی رفتن افتاده پاسخ می دهم، با قاشق مواد کتلت را در قالب فلافل می ریزم و آن ها را در ماهی تابه می گذارم کار زمان بری است اما اقلا دستم کثیف نمی شود و می توانم به راحتی بدون این که هر بار بخواهم دستم را بشویم و با دست خیس مایه کتلت را در ماهی تابه بگذارم و روغن به سر و صورتم بپاشد به درخواست های بچه ها جواب بدهم و مجبور نباشم سرشان جیغ و داد کنم.

دو پسر بزرگ دارد و برای شام میهمانم شده خودش اصرار داشته برایش غذای نونی بپزم و برنج را بیخیال شوم. به آشپزخانه می آید و نگاهی به من می اندازد که مشغول صاف کردن مواد در قالب فلزی هستم و می گوید: این قرتی بازی ها دیگه چیه؟ خب با دستت کتلت ها رو بچین توی ماهی تابه! می گویم: آخه دستم رو هر بار بخوام بشورم.... اجازه نمی دهد حرفم را تمام کنم می گوید: چرا هر دفعه دستتو بشوری یه دور کامل که ماهی تابه ات را پر کردی دستت رو بشور و بعد باز دوباره... و خودش دستهایش را می شوید می ایستد به گذاشتن کتلت ها با دست توی ماهی تابه و می گوید: اینجوری سریع تر میشه و انگار بخواهد به من درسی بدهد می گوید: فقط باید یاد بگیری کتلت هات یه دست و یه شکل باشند!!!

هیچ نمی گویم و سعی نمی کنم توضیح بدهم بر او حرجی نیست خیلی سال از زمانی که بچه هایش کوچک بوده اند و با مشکلاتی مثل مشکلات من درگیر بوده می گذرد حق دارد درک نکند چرا من به خودم زحمت بیشتری می دهم و وقت بیشتری صرف می کنم!!!


3.

با دخترها در راه رفتن به آموزشگاه زبان دختر بزرگه هستیم ساعت یک ربع به یازده حرکت کرده ایم و فاصله دو کوچه ای خانه تا آموزشگاه را هنوز که ساعت 11 است طی نکرده ایم. وقتی تلاشهایم برای بغل کردن دختر کوچیکه و سریع تر طی کردن مسیر ناکام می ماند از دختر بزرگه میخواهم تا آموزشگاه بدود و خودش کلاسش را پیدا کند تا دیر نشده و تیچر سر کلاس نرفته. همینطور که به حرکت لاک پشتی دختر کوچیکه نگاه می کنم و از طرفی دلم پیش دختر بزرگه است که بتواند کلاسش را پیدا کند مادر یکی از همکلاسی های دخترک که اتفاقا مجتمع بغلی خانه ما ساکن هستند هم مسیرم می شود و بی مقدمه می گوید: من شما را دیدم که از خانه بیرون آمدید سر راه سه چهار مغازه کار داشتم و سر زدم و کلی معطل شدم شما هنوز اینجایید؟ بعد هم ادامه می دهد: نیم ساعتی زودتر از خانه بیرون بیا هوا خوبه هم دخترهات قدم بزنند هم دیر به کلاس نرسید!!

دو پسر با فاصله سنی سه سال دارد که کوچیکه همسن دختر بزرگه من است برایم عجیب است که چطور مرا درک نمی کند؟ می گویم: من هر ساعتی که بیدار شوم بیدار کردن و صبحانه خوراندن به اینها و لباس پوشاندن و مو شانه کردن و حتی دستشویی رفتن و دست و رو شستنشان پروسه ای است که زمان و نیروی زیادی می طلبه برای همین همیشه دیر از خانه بیرون می زنیم! می خندد و می گوید: فکر کنم یواش یواش داره یادم میره راست می گی فقط همان لباس پوشوندن به بچه ها خودش کار حضرت فیله وای به بقیه اش! و بعد به خاطر قضاوت بیجاش معذرت خواهی می کند!







پانوشت: راستی اگر ما زنها همجنس خودمان را درک نکنیم و فقط از زاویه دید خودمان مسائل را ببینیم از آقایون چه توقعی میشه داشت؟؟؟

پانوشت نسبتا بی ربط نوشت:
زنی که رازهای زن دیگر را نزد مردی فاش می کند به میهن خویش خیانت کرده همه زنها این کار را می کنند اما هیچ زنی آن را بر دیگری نمی بخشاید!
جان شیفته- رومن رولان
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد