همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

206.

سردمه! الان دقیقا سه روزه که سردمه و گرم نمیشم!! درست از همان جمعه صبح که برای خواندن خطبه عقد برادر همسر و جاری جان توسط عاقدی که هوس کرده بود 7صبح خطبه بخواند راهی محضر شدیم. یا شاید از بعدازظهرش که شستن تمام ظرفهای میهمانی ناهار خانه مادر همسر ناغافل بر دوشم افتاد و یک ساعتی پای ظرفشویی بودم؛ یا شاید هم بعدتر از آن، از وقتی خواهر همسر با زبان تند و تیزش دخترعمویش را که در تهران غریب است و همسر بی مرامی دارد و از دست اذیت هایش به خانه شان پناه آورده بود رنجاند؛ از همان موقع که هر بار آمدم اززمین بلند شوم چنان سرم گیج رفت که دستم را به در و دیوار گرفتم برای حفظ تعادل؛

هنوز هیچ چیز نتوانسته گرمم کند جز کار، وقتی مشغول کوزت بازی هستم گرم گرمم اما همین که می نشینم لحاف کرسی هم جوابگوی سرمای درونم نیست؛

دیروز روز وحشتناکی بود از صبحم در آرایشگاه گذشت رنگ موهایم را تغییر دادم طبقه بالا قهوه ای سوخته و طبقه پایین که قبلا بلوند بود شرابی خوشرنگ و بعد هم ترمیم هاشور ابروها، این بار درد بیشتری کشیدم فکر کنم کم طاقتیم هم از همان سرمای درون و سرگیجه ام ناشی می شد به حد مرگ درد کشیدم و تنها راه رهایی از دردم بستن چشمهایم و گوش دادن به صدای خانوم گوینده رادیو بود که مشتری همان آرایشگاه شده بود و من با صدایش آرامش می گرفتم.

یعنی به جان خودم اگر دوستم که مدیر آن سالن است مجبورم نکرده بود، ماشین را همانجا رها می کردم و با آژانس به خانه برمی گشتم حیف که نگذاشت. به خانه آمدم و ناهار خورده و نخورده بچه ها را خانه برادر بزرگ گذاشتم و با مامان و بابا و خانوم برادرکوچیکه راهی پردیس شدیم برای چیدن اثاث خانه برادرم که به تازگی اثاث کشی کرده اند و خودش به تنهایی با بچه کوچک نمی تواند اثاثیه اش را بچیند و همه آشپزخانه اش را برایش مرتب کردیم و رختخوابهایش را در کمد گذاشتیم تا فقط مرتب کردن لباس ها برای خودش بماند.

بعد از آن شام را خانه برادربزرگ خورده و نخورده راهی کرج شدیم.

امروز هم روز وحشتناکی داشتم؛ بزرگترین قورباغه ام را قورت دادم و تکاندن آشپزخانه را تمام کردم تازه بعد از تمام شدن کارم وقتی برای خوردن چای نشسته بودم یواش یواش زخمها و کبودی های ناشی از خانه تکانی رخ می نمایاندند یاد اوایل ازدواجم افتادم که بعد از پایان هر میهمانی که در خانه ام برگزار می شد وقتی میهمانها می رفتند تازه یکی یکی زخمها و سوختگی های دستهایم را کشف می کردم؛ الان هم که اینجا نشسته ام پتویی به دورم پیچیده ام تا کمی گرم شوم اما هنوز سردمه!


پانوشت1: من از قبل کابینت ها را دونه دونه تمیز کرده بودم و امروز فقط گاز و یخچال و پنجره و دیوار آشپزخانه را داشتم برای تمیزکاری و کارم 6ساعت طول کشید الان هم از خستگی خوابم نمیبره بعد اونوقت اونایی که کل آشپزخونه رو به انضمام کابینتها یهو تمیز می کنن چقدر کارشون طول می کشه؟؟؟


پانوشت2: ایده ای برای هفت سین می خوام جام دارم و میخوام جام هام رو با روبان یا تور تزئین کنم کسی ایده ای داره آیا؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
sep!deh یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 21:40 http://lahzehayesepid.blogsky.com/

بهتری؟!!!
گرم شدی یا نه؟!!

فکر کنم ضعیف شدی ..

مواظب خودت باش ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد