همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

۲۲۹.

از این تکنولوژی های ارتباطی جدید، از اینها که دهکده جهانی مارشال مک لوهان خدابیامرز رو واقعا محقق کردند، همین امثال واتس آپ و وایبر رو میگم، استفاده های زیادی میشه کرد و بهره زیادی میشه برد؛ میشه مطالب خاص و قشنگ مذهبی بزاری، میشه جوک های خنده دار بفرستی و لبی رو خندون کنی، میشه ....

 خیلی کارها میشه با این اپلیکیشن های ارتباطی انجام بدی تا دلی رو شاد کنی اما این که بیای فیلم یه برادرزاده سه چهارساله زیر سرم رو بفرستی برای یه عمه بیچاره و اشکش رو دربیاری خب قطعا بدترین استفاده از اون برنامه خاص خواهد بود. 

امضا: همون عمه بیچاره بعد از نیم ساعت گریه!!!



پانوشت: گفتم عمه یادم اومد؛ عمه جانم که معرف حضور هست?? همون که با یه خودشیرینی برای خانواده شوهر کاری در حق من کرد که هنوز هم هر جای زندگی به مشکل می خورم میگم عمه خدا....

 نه دیگه نمیگم! چندشب پیش زنگ زد برای رفتن به مکه حلالیت بگیره و من هم ظاهرا گفتم حلال کردم اما ته دلم با خودم گفتم این مسخره بازیا چیه? الان من حلال نکنم نمیری?? پول داری میری مهم هم نیست چه بدیی در حق من کردی!

فرداش زنگ زد به مامان و گفت دختر بزرگش بیمارستانه و احتمالا قضیه مکه کنسله!

دیشب تا صبح نخوابیدم و فکر کردم؛ فکر کردم و اشک ریختم و به این نتیجه رسیدم من دیگه شورش رو درآوردم اتفاقی بود که باید تو زندگی من رخ می داد و رخ داد وقتی خدا خواسته که بشه چرا من از بنده اش نگذرم?? و گذشتم! 

عمه دیگه برام مهم نیست گرچه زنگ زد و گفت دخترش مرخص شده و فردا طبق برنامه راهی هستند اما اون چیزی که امروز برا خودم مهم بود تجربه یه حس تازه بود یه سبکی خاص مثل پر! مثل پرواز روی ابرها!!

نظرات 6 + ارسال نظر
هنا یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت 07:47 http://injapan.blogfa.com

من هم خیلی کم تجربه کردم این حسو، ولی هربار گفتم که چرا ما همیشه به جدای گذشت کردن همه ش توی دلمون نگه می داریم مسایل رو و نمی دونیم قبل از هر کسی این خودمونیم که با این غم و غصه ها اذیت میشیم،
البته مورد تو واقعا خیلی بزرگ و دردناک بوده، حق داشتی بعد از گذشت این همه وقت، جای تبریک داره! مبارکت باشه این سبکی.

البته گاهی داشتن یه حس منفی مثل کینه یواش یواش تبدیل به عادت میشه که این خیلی بده!!
ممنونم دوست خوبم

هدیه دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 13:40 http://hadyeh.persianblog.ir

عوضش آرزوجان،خواهرم از صبح تا شب از پسرش عکس میگیره میفرسته واسه من با وایبر ومنم کلی شادمان میشم.
من شبا توی خواب میبینم مادرشوهرم اومده میگه اسمم درومده دارم میرم مکه حلالم کن ومن گریه میکنم والتماس میکنم که نه من نمیتونم حلالت کنم.
به شوهرم هم گفتم اگه مادرت بیاد بگه حلالم کن،بهش میگم: نه!چون واقعا نمیتونم.
بعضی هارو نمیشه بخشید!

میفهمم هدیه جان!
اما شاید اگر مورد تو هم مثل مورد من زمانش بگذره بخشش برات راحت تر بشه!
ای جونم خواهرزاده ها که خوردنی هستن واقعا دیدن عکسشون هم لذت بخشه

راحیل جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 23:33 http://www.zendegi-baeshgh.ir

دقیقا درک میکنم حرفت رو.
منم چند سال پیش همین حرف بخشش رو به خودم زدم. و از همون سال بخشیدم تا خدا منو ببخشه

انشاالله دوستم

پرنیا یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 13:18 http://bazigooshi63.blogsky.com/

من اصلا نمیتونم کینه به دل بگیرم...فوق فوق اش یه هفته بعد تموم میشه
این دیگه نهایتشه

خیلی خوبه اما من هم فقط کینه اینها رو به دل داشتم در حالی که تا به حال کینه هیچ احدالناس دیگه ای رو نگرفتم ببین چه کردن اینا با زندگی من??!!!

گلابتون بانو یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 16:58 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

آخه اینم فیلم گرفتن و فرستادن داشته؟! آدماها اصولا از صحنه های خوب و جالب فیلم میگیرن برای هم می فرستن!

خوشحالم که تونستی حس سبکی رو تجربه کنی.

بعله دیگه این خانوم برادر ما هم اینجوریاس

پرنیا دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 06:13 http://bazigooshi63.blogsky.com

من اینجا کامنت داده بودم نیس؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد