همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

245.

روزهای خوبی هستند این روزها!

این را قبلا هم گفته بودم... اما این خوب با آن یکی فرق دارد!

این روزها خوب هستند چون کمبودی که 5-6 سال داشتم را دیگر ندارم... چون جور دیگری می گذرند این روزها... این روزهایم پر شده از گفت و شنود... یک گفت و شنود خاص.. یک گفت و شنود جذاب... گفت و شنودی که گرچه دیگری انجام می دهد و من فقط شنونده هستم اما همین که می شنوم، تایپ می کنم و در مرحله آخر ویرایش می کنم و چند روز بعد از آن حاصل کارم را در هفته نامه و یا در خبرگزاری می بینم لذت بخش است؛

6سال پیش شاید باورم نمی شد این کارها، که آن روزها کارهای روتین و همیشگیم بود، 6سال بشوند حسرت زندگیم و حالا بعد از 6سال لذت زندگیم! 6سال پیش که دبیر صفحه و دبیر سرویس بودم شاید باورم نمی شد که یک روز تایپ و ادیت مصاحبه ای که دیگری انجام داده برایم جذاب باشد، اینها ساده ترین و پیش پا افتاده ترین کارهایم بود!

اما این روزها....

خوشحالم!

خوشحالم که اولین مصاحبه ام کلی ایراد ویرایشی داشت (گرچه آن روز حسابی شرمنده شدم) ولی روز به روز بهتر شدم تا جایی که الان اکثر مصاحبه های هفته نامه را پیاده می کنم و بدون تصحیح سردبیر و ویراستار و بدون کوچکترین ایراد  چاپ و منتشر می شود.

خوشحالم که به کار برگشتم.... به کاری که مدت ها بود فکر می کردم دیگر هیچ علاقه ای به آن ندارم...


و ممنونم! ممنون از همکلاسی سابق که بی دلیل و بی مقدمه به من اعتماد کرد و مصاحبه هایش را در اختیارم گذاشت و این کار را به من سپرد!



پانوشت:

دختر کوچیکه امروز می پرسد مامان کی یه برف گنده میاد من برم آدم برفی درست کنم؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 14 بهمن 1393 ساعت 23:32 http://zanboorestan.blogsky.com

خانم گرامی سلام
من که همیشه خوشحال می شدم اگه کسی می اومد تو وبلاگم و فقط یک کامنت خالی می گذاشت چه برسه به یه متن بلند بالا.
بعد بیش از یکسال از شروع وبلاگم به این نتیجه رسیدم که اگه حرفی برای گفتن نداری یا حرفت کسی رو خوشحال نمی کنه یا به وچد نمی آره چه فایده و اینها رو در قالب پیام پایانی نوشتم و این پایانیه پر مخاطب ترین مطلب سایتم شد.
شابد چون حرف واقعی دل بود.
به هر حال وبلاگم رو ول کردم به امون خدا خاک بخوره و رفتم سراغ کارهای دنیای واقعی (در مقابل دنیای مچازی)
چند تا از متن هایت رو از حال و گذشته خوندم. معلومه خوب می نویسی ولی بعضی اش قسمتی اش تو ذهنت مونده و قسمتی اومده بیرون تایپ شده برای همین کمی گنگ شده ولی کلا آدم رو ترغیب می کنه تا تهش رو بخونی
همین دیگه
خداحافظ

ممنونم! منم خوشحال می شم از حتی یه کامنت خالی یا حتی یک اسمایلی دهن کجی!!! چه برسه این متن بلند بالایی که شما گذاشتید!
ممنون

گلابتون بانو پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 15:02 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

خیلی خوبه که به کار مورد علاقه ات برگشتی و داری خوب پیش میری! موفق باشی.

اما بذار اقرار کنم که من نه دلم برای کارم تنگ شده نه دلم میخواد دوباره برگردم!

منم قبل از این که دوباره شروع کنم اصلا فکرش رو هم نمی کردم هنوز هم انقدر این کار برام جذابیت داشته باشه راستشو بخوای اولین مصاحبه ای رو هم که آقای همکلاسی برام فرستاد از سر رودربایستی قبول کردم

sep!deh جمعه 1 اسفند 1393 ساعت 02:53 http://lahzehayesepid.blogsky.com/

ایشالا همیشه سربلند و سرافراز باشی دوست خوبم ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد