همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

252.انسانم آرزوست!!

با همکلاسی های سابق یک گروه وایبری داریم مثل خیلی از گروههای اینترنتی برای کپی پیست چشم بسته خزعبلاتی که در گروههای دیگر می بینیم؛ تقریبا همه اعضا هم به خوبی این رسالت را اجرا می کنند، نخوانده، بدون تحقیق و بدون توجه به این که این مطلبی که منتشر می کنم آیا کسی را آزرده خاطر می کند یا نه؛ آیا منبع درستی دارد یا نه؛ آیا اصلا خودم به آن اعتقاد دارم یا نه؛ مطالب را با یک اشاره انگشت کپی و پیست می کنند و به اشتراک می گذارند.

یک دوست، یک همکلاسی سابق، یک آقای به اصطلاح تحصیلکرده و به ظاهر متمدن چند ساعت پیش پیامی منتشر کرد که خیلی محترمانه و شیک بی هیچ ابایی تمام و کمال توهین به جنس زن و مقایسه ساده او با یکی از چارپایان بود و بعد هم دو سه شکلک خنده از دیگر آقایان به اصطلاح تحصیلکرده و به ظاهر متمدن گروه دریافت شد.

دلم گرفت؛ نه از این که در روزی که در تمام دنیا وجود زنان را گرامی می دارند، در کشور من اینطور به راحتی زنان به خاطر زن بودنشان و به صرف جنسیتشان آن هم نه از سوی مردان بی سواد یا مردانی که دو قرن پیش از این زندگی می کرده اند، بلکه از سوی کسانی که پای حرف که در میان باشد ادعای روشنفکریشان گوش فلک را کر می کند، مورد تمسخر قرار می گیرند؛ خیلی وقت است دلم از این چیزها نمی گیرد، این طرز تفکر، این نوع نگاه و این حرف ها برای من و شاید برای خیلی از زنان نسل من عادی شده است.

 اما دلم گرفت از خودم و از دیگر خانم های همکلاسی، یعنی تا این حد این شوخی های جنسیتی، این نگاه برتر و از بالا به پایین مردان برایمان عادی شده که هیچ کدام هیچ اعتراضی نداشتیم؟ که هیچکدام به نشانه اعتراض از گروه خداحافظی نکردیم؟ کی و کجای تاریخ پوستمان این قدر کلفت شد؟

نمی دانم! واقعا چی به سرمان آمده که در برابر جوک های این چنینی و حتی از این بدتر جوک هایی که پا از این هم فراتر گذاشته و بدن زن را به مثابه ابزار لذت می بینند و بس سکوت می کنیم و گاهی خودمان ابزار انتشار آنها می شویم؟

هش ت مار س، روز جه انی زن را به من و زنانی از جنس من تبریک نگویید، گذشت آن زمانی که زنان برای داشتن حق طل اق و حض انت و این کوفت و زهرمارها می جنگیدند، این روزها من به عنوان یک مادر و یک زن، باید برای این که به عنوان یک انسان شناخته شوم، بجنگم؛ شاید همین برایم کافی باشد و بس! آن حقوق مدنی بماند برای بعد از این که حق انسان بودنم به رسمیت شناخته شد.

نظرات 1 + ارسال نظر
ارغوان دوشنبه 25 اسفند 1393 ساعت 16:34 http://www.bakhtyar.blogsky.com

ما زنها خودمان باعث شدیم که این بشود حال و روزمان .
ابزار باشیم . نگاه سرتاپایمان کنند و سینه هایمان را بچسبند و نشیمنگاهمان را اندازه بگیرند
وقتی ما خودمان تلاش میکنیم فریاد بزنیم ببینید سایز من رو ؟ جای دفاع نداریم خواهر !
ما خودمان این جماعت را گستاخ کردیم :(

دقیقا!!
از ماست که بر ماست!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد