همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

277.

والیبال؛ موضوعی برای خوشحال بودن مردمی که می گویند سخت شاد می شوند. مردمی که همزمان که از برد تیمشان در والیبال شاد می شوند و با هر امتیاز نیم خیز، نیم نگاهی هم به مذاکراتی دارند که روزها و ساعت های پایانیش را می گذراند و انگار توافق در آن همه مشکلاتشان را حل خواهد کرد و گرانی خواهد رفت و مشکل کمبود آب حل می شود و شاید از آلودگی هوا هم کاسته شود و ...

امشب اما قسمت نبود عدد بردهای پیاپی مان به 6 برسد، که قهرمان جهان را برای بار دوم آن هم فقط با اتکا به سر و صدای گوش خراش 12هزارنفری که سالن را روی سرشان می گذارند ببریم، انگار این اسلحه مان در بازی دوم روی لهستانی ها کارساز نبود، گرچه تماشاچیانمان هم خیلی حرفه ای عمل نکردند و به خلاف بازی های گذشته با زیاد شدن فاصله امتیاز حریف از تیم ما، صدای آنها هم کم می شد و این اواخر دیگر هیچ خبری از آن صدای کر کننده یکی دو ست اول نبود.

خلاصه که باختیم و صعودمان به مرحله بعد به اما و اگر کشید و شاید شانسمان یک درصد هم نباشد، ولی به هر حال یک کورسوی امیدی هست که این جماعت را جمعه و شنبه هفته آینده هم به استادیوم بکشاند و چند برابر آن جمعیت را پای تلویزیون ها میخکوب کند، شاید که معجزه ای رخ بدهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد